تمنای وصال

ادبی - عرفانی

تمنای وصال

ادبی - عرفانی

در انتظار مرگ

از هر دری سخنی
در انتظار مرگ زیر تابلوی خودکشی ممنوع

یک مرد
مردی کنار پنجره تنها نشسته است

مردی که بخش اعظم قلبش شکسته است

مردی که روح زخمی او درد می کند

مردی که تار و پود وی از هم گسسته است

چیزی درون سینه او می خورد ترک

سنگی میان تنگ بلورش نشسته است

مردم در انتظار نوای نی اند و مرد

حتی نفس نمی کشد از بس که خسته است

با احتیاط می کند از زندگی عبور

مردی که مرگ بر سر او شرط بسته است

                                                                    شعر از احسان پرسا

از ابتدا تا پایان افکار مبهم من

بنام اول بنام آخر

بنام شب گریه های مادر

بنام پاسداران راه آزادی

بنام  واپسین نغمه ای که سر دادی

 

قسم به دوزخ قسم به مرگ

قسم به ضجه های آخر برگ

قسم به اولین خیانت زن

قسم به اولین جنایت مرد

 

بیاد زندان بیاد ترس

بیاد خاموشی بانگ جرس

بیاد آخرین جرعه جام شوکران

بیاد آسمان کویر در دل شب

 

به پاکی دلهای بی قرار

به پاکی چشمان منتظر به راه یار

به پاکی چادر نماز مادر بزرگ

به پاکی قهرمان قصه های پدر بزرگ

 

در حسرت عمر رفته به پای هیچ

در حسرت خشکیدن برگهای پیچ

در حسرت ترکه های چوب ، زنگ هندسه

در حسرت قرار های زنگ آخر دوران مدرسه

 

هنوز در خیال اولین قرار

هنوز در تب و تاب اولین سلام

هنوز در فکر آخرین  نگاه

هنوز در وحشت آخرین گناه

 

در انتظار روز های نیامده انتظار صبح

در انتظار به بار نشستن زیتون صلح

در انتظار منجی ، نجات بخش جهان

در انتظار غایب موعود همان ز دیده نهان

قاصد مرگ
من از توحرف می زنم از لحظه های خامشی

از لحظه های رفتن و از لحظه فرامشی

من از تو حرف می زنم ازجام تلخ شوکران

از آخرین دلواپسی در کوچه های بی کسی

عمریست فکر رفتنم در فکر پرگشودنم

آخر چرا نمی رسد پایان انتظار من

نه دل بستم به دلداری نه دل بسته به من یاری

نمی ارزد خوشی هاتان به دیناری عروسکهای پوشالی

نه از خاکم نه از سنگم من آن آزاد بی رنگم

که این بازیچه دنیا نخواهد کرد اورنگم

روم روزی از این دنیا چو من آماده مرگم

هراسی نیست از رفتن که من خود قاصد مرگم

لحظه پرواز

از بخت بد در لحظه پرواز جان داد .................یعنی دقیقا در همان آغاز جان داد

 

آن شب میان بهت تلخ جوجه هامان .............در دستهای کودکی لجباز جان داد

 

می گفت می خواهد بخواند ، آخرش هم .......تا داشت میزد زیر یک آواز جان داد

 

از اولش هم فرق می کردیم با هم ................او ناز آمد ، ناز ماند و ناز جان داد

 

من این طرف کنج قفس با چشم بسته......... او آن طرف با چشمهایی باز جان داد

 

دیگر کبوتر با کبوتر باز با باز ..........................شاید به عشق یک کبوتر باز جان داد

 

آری نشد قسمت که با هم پر بگیریم ............من ماندم و او لحظه ی پرواز جان داد


پ ن : این شعر زیبا از آقای علیرضا خجو بود که برای امشب انتخاب کردم  امیدوارم ی کروز خودشون هم به این وبلاگ سر بزنن و پیامی برامون بگذارن در انتظار اون روز ....

خلقت شاهین

و من فریادی بودم ، خفته در دل کوه ها

و تو ای سلاله پاکی ها جاری شدی بر روانم

و زدودی از وجودم هرآنچه غبار تکرار بود در بلندای زمان

و اینک این منم پاک و برهنه چون " شکلی در میان اشکال "

وتسلیم در برابرت تا دگر گونه بتی سازی ام شایسته

و مرا نقلایی نیست که یکسر ایمانم به هنر ات

و تو آفریدی مرا ، آزاد و رها و دست نیافتنی

و نهادی جانی در کالبدم و خونی در رگانم تا پر کشم به بلندای خیال

و اینگونه من شاهین !  خلقت یافتم با شکوه و بی همتا !

خودکشی
تا حالا شده احساس کنی دیگه به آخر خط رسیدی؟

احساس کنی که دیگه بودن یا نبودنت فرقی با هم نداره !

احساس کنی که عازم یک سفر هستی یک سفر بدونه بازگشت

خودت رو به یه ساختمون بلند برسونی

و از اون بالا به حقارت آدمایی که اون پایین جمع شدن و تورو تماشا می کنن بخندی

بعد چشمات رو روی هم بگذاری و چند لحظه بی وزنی رو احساس کنی و در انتها یک پایان زیبا و دراماتیک

میدونی راستش وقتی چشمامو می بندم و تجسمش می کنم احساس شادی می کنم ولی وقتی به یاد بارونی که امروز عصر می بارید می افتم دلم می خواد که یک بار دیگه هم زیر بارون قدم بزنم گور پدر سرما آره این بهتره میرم قدم بزنم ....

مطالعات جنسی
تنهای عاشق لحظه های کاغذی نازآفرین دختر پاییزی و این منم ... عشق من عاشقم باش
آسمان آبی فقط خودم فقط خودت رویای تاریک وصف عشق دختر غمگین ضد پسر (یاسمن) دلهای شیشه ای کاریکلماتور حبیب خفن دنیای خیالی دختر بندری سرکاریه کلیک نکن وبلاگ آقای بورقانی
  • :: قالب وبلاگ ::  
  •  
  • زندگی ام را به پاک ترین نگاه می فروشم، پاک ترین نگاه را به پاک ترین قلب، پاک ترین قلب را به مرگ، مرگ،که زیبا ترین هدیه ی خداست .
  • ترین های دنیا

    ترین های جهان

    همه ترین های جهان....برترین و والاترین های سرتاسر جهان

    
    بابا لنگ درازClose
    تبلیغات در بلاگ اسکای
    15 عدد از عجیب ترین خانه های جهان!

     
    زیباترین های جهان

    زیباترین خانه دنیا - خانه رونالدینهو در اسپانیا


     
     
    زیباترین شهر دنیا، ونکوور کانادا


     
     
    برنده زیباترین بچه دنیا در سال 2007 پسر بچه پاکستانی ساکن استرالیا


     
     
    دختر بچه از مغرب برنده جایزه زیباترین بچه دنیا از فرانسه


     
     
    جوان 25 ساله کویتی برنده زیباترین مرد


     
     
    زیباترین آبشار دنیا یعنی نیاگارا در مرز آمریکا و کانادا


     
     
    زیباترین پل دنیا ساخته شده در ژاپن
      
     
     
    ز;یباترین چشمان دنیا ... دختر افغانی

     

     
    یک جور عزا داری دیگه

    ماداگاسکار در شرق آفریقا تمام چیزهایش منحصر به فرد است و در جاهای دیگر وجود ندارد . مثل حیوانات -گیاهان -تاریخ زمین شناسی و امثال آن -ولی عجیب ترین مطلب تسلیت گفتن بومیان این کشور است . در این کشور رسم است -شاید همین الان نیز باشد- که بعد از دفن متوفی همسر وی در آستانه کلبه خودش لخت مادرزاد می خوابد و مردان قبیله که می خواهند به او تسلیت بگویند او را در آغوش گرفته و معاشقه کاملی انجام می دهند تا انزال صورت گیرد و تا زمانی که زن بیوه اجازه ندهد باید عشق بازی ادامه داشته باشد . طبق نظر و در خواست بیوه برای شادی روح شوهرش این مراسم بین سه تا چهل روز طول می کشد و اگر زن باردارشد پدر بچه همان شخص متوفی تلقی می شود و قبیله به وی احترام زیادی می گذارد . اگر مردی از این کار خوداری کند توهین به متوفی تلقی می شود . در این چهل روز زن کار نمی کند و دیگران برایش غذا می اورند و یا بچه هایش را نگهداری می کنند . فیلم این مراسم در آرشیو دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران موجود است .


    کشور غنا هم مراسم جالب و کاملا متفاوتی با خیلی از کشورهای جهان دررابطه با تدفین عزیزانشان دارند.
    1- آنها در مراسم خاکسپاری ساعت ها برقص و پایکوبی میپردازند چرا که معتقد هستند سخص متوفی زندگی جدید خود را در جهان دیگر آغاز کرده است.
    2-  براساس نوع و وضعیت شغلی متوفی تابوت او را میسازند. مثلا اگر راننده بوده تابوت شخص بشکل ماشین و یا ماهیگیر بوده بشکل ماهی و اگر هم در هواپیمایی کار کرده بشکل هواپیما میسازند.


    نمایی از فروشگاه تابوت فروشی در کشور غنا

     

    ادامه مطلب
    کافی اسکلیت

    ادامه مطلب
     
    سریع ترین ماشین ها

    ALT


    برای دیدن سایر عکس ها بروی عکس بالا کلیک کنید
     
    کوچکترین حیوانات جهان

    برای دیدن عکس های بیشتر بروی عکس کلیک کنید
     
    جالب ترین چشم های جهان

    برای دیدن سایر عکس ها روی عکس چشم کلیک کنید.

    6 چهره که با جراحی زیبایی، زشت تر شدند

    شاید هر روز در گوشه و کنار دنیا خیلی‌ها عکس یک هنرپیشه‌ هالیوودی یا یک ستاره موسیقی را در دست می‌گیرند و روانه مطب جراحان پلاستیک می‌شوند و اصرار می‌کنند که پس از جراحی شبیه آنها شوند. در این میان شاید شما بسیاری از جراحی‌های زیبایی که چهره صاحبانشان را بسیار زشت کرده‌اند را هیچ‌گاه نبینید ولی ما در اینجا برای شما نمونه‌هایی از این چهره‌ها را گردآوری کرده‌ایم که برای همیشه شما را از جراحی‌های زیبایی آنچنانی منصرف می‌کنند و شاید دیگر به سرتان نزند تا با جراحی‌ شبیه فلان هنرپیشه هالیوودی یا فلان ستاره موسیقی شوید…

    مایکل جکسون

    قبل از عمل       بعد ازر عمل

    در میان چهره‌های موسیقی غرب که با انواع و اقسام جراحی‌های زیبایی تغییر چهره داده‌اند، مایکل جکسون در صدر این جدول ایستاده است. پس از تغییر رنگ پوست او از سیاه به سفید که نتیجه چند جراحی پلاستیک سنگین روی پوست او بوده است، داستان بینی او خود ماجرای دیگری است البته بعضی می‌گویند پوست مایکل جکسون در اثر ابتلا به نوعی بیماری پوستی به نام ویتیلیگو دچار تغییر رنگ شده است. در این بیماری رنگدانه‌های رنگی پوست از بین می‌روند و این موجب می‌شود که پوست رنگ ببازد البته این تغییر رنگ به صورت تکه‌تکه اتفاق می‌افتد و بعید است که پوست او به صورت یکپارچه در اثر ابتلا به این بیماری یکدست از سیاه به سفید تبدیل شده باشد. در این میان خبرها حاکی است که بینی مایکل جکسون در اثر انجام عمل‌های جراحی چند باره روی آن دیگر فاقد هرگونه غضروف است و مثل یک پروتز است که می‌توان آن را از صورتش جدا کرد!

    مگ رایان

    قبل از عمل       بعد ار عمل

    شاید مگ‌رایان را در بسیاری از فیلم‌های خانوادگی آمریکایی دیده باشید که موهای کوتاه روشن و صورت ملیحی دارد ولی این روزها دیگر خبری از آن ظرافت چهره نیست. لب‌های این هنرپیشه و به خصوص لب بالایش کمی باریک است و شاید به همین دلیل است که او صورتش را به تیغ جراحی سپرده و از روش‌های برجسته‌سازی لب استفاده کرده است.

    لب‌های برجسته شده این هنرپیشه، زیبایی چهره او را از بین برده است و در عین حال جراحی بینی او هم‌چندان زیبا از آب درنیامده است و او را از زنی با چهره طبیعی به زنی با چهره غیرطبیعی و پف کرده تبدیل کرده است. شاید او هم پس از این همه جراحی زیبایی خجالت می‌کشد که به چهره جدیدش در آیینه نگاه کند چون پس از خرج کردن آن همه دلار، زشت‌تر شده است.

    ملانین گریفیث

    قبل از عمل       بعد ار عمل

    ملانین گریفیث هم یکی دیگر از چهر‌ه‌هایی است که شما را برای همیشه از جراحی پلاستیک نا امید می‌کند. چهره او پس از تزریق و کشیدن پوست صورتش بیشتر شبیه یک اردک شده است تا یک خانم‌ جوان و شاداب و حتی صورتش پیرتر به نظر می‌رسد.

    لارافلاین بویل

    قبل از عمل       بعد ار عمل

    اگر شما به عکس‌های پیش و پس از جراحی پلاستیک او توجه کنید می‌بینید که لزومی به چنین جراحی‌های زشت‌کننده‌ای وجود نداشت. با این جراحی‌ها و تزریق‌ها چهره او از یک صورت متناسب و طبیعی و زیبا به صورتی ورم کرده و نامتقارن و نازیبا تبدیل شده است. شما حاضرید میلیون‌ها دلار بدهید تا زشت‌تر شوید؟

    دوناتلاورساچی

    قبل از عمل       بعد ار عمل

    حتما وقتی طرفدارانش پس از جراحی زیبایی به صورتش نگاه می‌کنند اولین جمله‌ای که به ذهنشان می‌آید این است که او چه‌قدر زشت شده است. بینی پهن و بزرگ و لب‌های ناقرینه او را به یک چهره نامتناسب تبدیل کرده است تا خانمی با چهره ظریف و زیبا.

    کریستین ویگ

    قبل از عمل       بعد ار عمل

    شما فکر می‌کنید این خانم چه بلایی بر سر بینی‌اش آورده است؟ درست مثل این است که نصفی از بینی‌اش را بریده باشند. جراحی‌های زیبایی میلیون دلاری همیشه هم خوب از آب درنمی‌آیند و گاهی ممکن است شما را بسیار بسیار زشت‌تر کنند.
    آخرین عکس ها

    آخرین عکس هر شخص قطعا می‌تواند خاطره‌های زیادی را زنده کند، به خصوص اگر شخص مورد نظر مشهور باشد یا عکس در موقعیت خاصی گرفته شده باشد:

    در ادامه....

    ادامه مطلب
     
    آیا باور دارید؟؟؟   نقاشی کردن یک فیل

    bia2daneshjoo.com

    داستان های زیبا و خواندنی

    ؟ 

                  داستان های زیبا و                 خواندنی

    کفن دزد

    امام  چهارم  شیعیان (ع) فرمود: در بنی اسراییل فردی بود به نام نبّاش که گور می شکافت و کفن می دزدید. همسایه اش پیر مردی بود و از مرگ خود نگران . نبّاش را خواست و گفت: من با تو چطور همسایه ای بودم؟ گفت: بهترین همسایه بودی. گفت: من به تو نیازی دارم. نبّاش گفت:آن را روا کنم.

    پیر مرد دو کفن به او داد وگفت: هر کدام را می خواهی و بهترین است بردار و چون مردم گورم را مشکاف. نبّاش سر باز زد و گفت: نمی گیرم. آن مرد به او اصرار کرد تا آنکه پذیرفت و یکی از آن کفن ها را برداشت.

    همسایه مُرد. نبّاش با خود گفت: این شخص مرد و نمی فهمد من کفنش را می دزدم یا نه، بایستی کفن او را برگیرم، قبر او را شکافت، چون خواست کفنش را برگیرد، هاتفی فریاد زد: مکن. نبّاش به هراس افتاد و او را رها کرد و از کار خود دست کشید.

    به فرزندانش گفت: من چه پدری برای شما بودم؟ گفتند: خوب پدری بودی.

    گفت: حاجتی به شما دارم. گفتند: هر چه تو بفرمایی عمل کنیم، ان شاء الله.

    گفت: می خواهم چون مُردم مرا بسوزانید و چون خاکستر شدم خاک آن را بکوبید و در موقعی که باد تندی می آید نیمی از آن را در بیابان دم باد دهید و نیمی دیگر را در دریا بپاشید.

    گفتند: چشم.

    چون نبّاش مُرد، به وصیت او عمل کردند. وقتی خاکستر او را در بیابان پراکنده کردند و در دریا ریختند خدای عز و وجل به بیابان دستور داد خاکستر او را جمع و به دریا دستور داد بقیه خاک او را جمع کنند و او را در برابر خود بر پا داشت. به او فرمود: برای چه این وصیت را به فرزندان خود کردی؟

    نبّاش گفت: به عزت و جلالت قسم، از ترس تو بود.

    خدای جل و جلاله فرمود: همه طرفهای تو را راضی کنم و ترس تو را بر طرف کنم و تو را بیا مرزم.

                                              ( امالی شیخ صدوق)

    عاقبت حال جوان کفن دزد

    قوله تعالی:

    و الذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکرواالله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الّا الله و لم یصروا علی ما فعلوا و هم یعلمون.( آل عمران/ 135).

    عیاشی به سند خود از معاذبن جبل روایت کرده گفت: می خواستم شرفیات خدمت پیغمبر اکرم(ص) شوم دیدم جوانی نو رسیده و خوش صورت در خانه ایستاده و چون زن و بچه مرده گریه می کند. گفت: ای معاذ از رسول اکرم برای من اجازه بگیر که حضورش شرفیاب شوم .

    خدمت پیغمبر وارد و تقاضای جوان را عرض کردم. اجازه فرمود و جوان را به حضورش آوردم.

    پیغمبر اکرم (ص) فرمود: چرا اینقدر گریه می کنی؟ عرض کرد: چرا گریه نکنم و حال آنکه گناهانی کردم که بعضی از آنها  برای رفتن به جهنم من کافی است و خداوند مرا نمی آمرزد.

    پیغمبر به او فرمود: آیا به خدا شرک آوردی؟ عرض کرد: پناه می برم بر خدا از آنکه مشرک بشوم . فرمود: آیا کسی را کشته ای؟ عرض کرد: خیر.فرمود: خداوند گناهان تو را اگر چه به اندازه کوه احد باشد می آمرزد و یا آنکه به مقدار زمین و دریاهها و درختان باش ، زیرا رحمت خداوند وسیعتر از همه ی اینهاست.

    پیغمبر به حالت غضب به آن جوان نظر نمود. فرمود: ای جوان گناه تو بزرگتر است یا خداوند؟ جوان به صورت به خاک افتاد و گفت: تسبیح می کنم پرودگار را که از همه چیز بزرگتر است.پیغمبر اکرم(ص) فرمود: ای جوان ( فهل یغفر الذنوب العظیم الرب العظیم) آیا جز خداوند بزرگ کسی است که گناهان بزرگ را بیامرزد؟ جوان گفت: نه به خدا قسم ای پیغمبر جز خدا کسی دیگر نیست. پیغمبر فرمود: آیا یکی از گناهانت را برای من نمی گویی . جوان عرض کرد: یا رسول الله من مدّت هفت سال است که قبرها را شکافته ام، من شبها قبرها را شکافته و کفن های مردگان را بیرون می آوردم و بدن اموات را عریان می گذاشتم، دختری از انصار مرده بود، شب رفتم کفن او را بیرون آورده و چون خواستم خارج شوم شیطان آن دختر را در نظر من جلوه داد و گفت:آیا سپیدی و نیکویی صورت و بدن او را مشاهده نمی کنی، و آنقدر مرا وسوسه نمود تا عقل خود را از دست داده  و با میّت در آمیخته و بعد او را به جای خود رها کردم، نا گاه صدای سوزناکی از جانب آن دختر برآمد و گفت: وای بر تو ای جوان، از روز جزا و وقتی که من و تو در محکمه ی عدل الهی بایستیم و میان مردم محشر عریان و جنب در پیشگاه  مقدس پروردگار از تو شکایت کنم ، وای بر جوانیت که داخل جهنم خواهی شد.

    ای پیغمبر! من گمان نمی کنم بوی بهشت به مشامم برسد ای رسول خدا شما در باره ی من چه حکم می فرمایید؟ پیغمبر اکرم فرمود: دور شو از نزد ما چقدر به آتش جهنم نزدیکی؟ اگر میان مردم باشی میترسم به آتش تو اینها هم بسوزند.

    جوان از حضور پیغمبر مایوس برگشته راه بیابان در پیش گرفت و در دامن کوهی معتکف گردید دستان خود را به گردن خویش بست و ناله کنان و فریاد زنان گفت: پروردگارا ! تو می دانی بنده ی ذلیلت دست به گردن حضورت ایستاده. و صبح کردم در حالی که از عمل های زشت خود پشیمان و نادم شده ام به حضور پیغمبرت شتافتم تا توبه کنم او مرا رد نموده و ترس مرا از عاقبت امرم بیشتر از پیش نمود.

    خدابا تو را به اسم و جلال و بزرگی و عظمت و سلطنت می خوانم و تمنا دارم مرا از غفرانت محروم نگردانی و دعای مرا باطل نگردانی و از رحمت خود مایوس نفرمایی.

    چهل شبانه روز به همین حال مشغول ندبه و زاری بود به طوری که از صدای شیون و ناله ی او درندگان بیابان و پرندگان به گریه درآمدند . روز چهلم دست تمنا به سوی آسمان بلند نموده با صدای دلخراشی فریاد زد: پروردگارا چه معامله ای با من می فرمایی اگر توبه مرا می پذیری و دعایم را به اجابت می رسانی به پیغمبرت وحی برسان و اگر مرا نمی آمرزی، تعجیل فرما و آتشی برسان تا مرا بسوزاند و هر عقوبتی که بخواهی به من بفرما تا از عذاب آخرتم بکاهد.

    خداوند این آیه را در مورد آن جوان نازل کرد:( والذین اذا فعلو فاحشه) / همان/ تا آخر آیه و چون این آیه بر پیغمبر نازل شد خوشحال شده و تبسمی فرموده و به اصحاب فرموده از آن جوان اطلاعی دارید ؟ معاذ عرض کرد: در فلان کوه است پیغمبر با جمعی از اصحاب خود به مسکن آن جوان تشریف برده مشاهده نموده اند که آن جوان میان دو سنگ نشسته و دستان خود را به گردن بسته صورتش از کثرت اندوه و حزن سیاه شده است و چشمهایش از گریه ی زیاد از حدقه بیرون آمده و می گفت ای خدای بزرگ! صورت و خلقتی نیکو به من عطا فرمودی ولی نمی دانم نسبت به بنده ی عاصی خود چه اراده داری آیا به آتش قهرت می سوزانی یا در جوار رحمت خود قرارم می دهی . پروردگارا احسان بسیاری به من فرمودی امّا نمی دانم انتهای کارم به کجا منتهی می شود .

    خدایا! گناهانم بزرگتر از آسمان و زمین و کرسی است. نمی دانم آیا مرا می آمرزی یا در روز قیامت مفتضح  و رسوا می کنی . آنقدر از این قبیل کلمات بر زبان جاری ساخته و خاک به سر و صورت خود ریخته و حالت محزونی داشت که دل سنگ را آب می کرد و پرندگان و درندگان  تحت تاثیر ناله و نوحه او واقع و دور او صف کشیده بودند.

    پیغمبر رحمت پیش رفته و دستها ی او را باز نمود و خاک از صورت او پاک کرده فرمود: ای جوان! بشارت باد بر تو که خداوند توبه تو را پذیرفت و آزادت فرمود. آنگاه به اصحاب خود توجه کرده و فرمود: مانند این جوان تدارک گناهان خود نموده و اینطور توبه کنید و آیه را قرائت فرمود( و باید دانست چون پیغمبر اکرم عین رحمت است در اوّل بار جوان را از خود براند تا آن حالت خلوص و ندامت برایش حاصل شود و همین که پاک و پاکیزه گشت وجود مقدسش به سمت او رفت و عین رافت و کمال و محبت و دوستی آن است که بزرگان دوستان خود را  بدوا  از در خانه خویش رد کرده و بر می گردانند سپس او را به خویشتن راه دهند تا گریزد هر که بیرونی بود و این قبیل تدبیرها آزمایش بزرگی می باشد.

                برگرفته شده از کتاب گاچین اخبار ( محمود براری)